سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند هنگامی که نمی داند، از فراگرفتن خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 86 مرداد 3 , ساعت 11:9 صبح

وقتی گنبد و گلدسته حرم مطهر آقام علی بن موسی رضا (ع ) را دیدم
آروم اشکهام روی گونه ام غلتید
گفتم : آقا اگه حاجت نداشتم اینهمه راه نمی اومدم 
آقا غریبم ؛ به غریبیت به تربت غریب مادرت
دست خالی نرم ؛
اگه برم شرمنده میشم
تو همین حال و احوال بودم که رسیدم به داخل صحن
احساس عجیبی داشتم
دلم شکسته شده بود
کبوتر های حرم میچرخیدن
دلم میخواست منم کبوتر حرم بودم
بال میزدم تا اون بالا
دست به دامن میشدم
 
یکی بهم گفت: غریبی؟
گفتم : اینجا غریبی معنی نداره
گفت : پس چرا نمیگی؟ نمیخوای؟
گفتم : چرا میگم
گفت: امروز اگه نگی پس کی؟
گفتم : امروز چه خبره؟
گفت : روز حاجت خواستن؛آقا رو قسم بدین
گفتم : به کی؟
گفت: به فرزندش ؛امروز روز ولادت ابن الرضا( ع)
گفتم: پس.....
گفت : بگو ...بگو....
ومن گفتم هرچه در دل داشتم با دلدار گفتم
و سالها گذشته و من حاجتم را همان روز گرفتم
روز ولادت جوادالائمه (ع)
شما چی؟ حاجتت چیه ؟ بگو
چشاتو ببند چشم دل باز کن و بگو......................



لیست کل یادداشت های این وبلاگ